جان‌ها در آتشند که جانان از همام تبریزی غزل 88

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

جان‌ها در آتشند که جانان همی‌رود

1 جان‌ها در آتشند که جانان همی‌رود سیلاب خون ز دیدهٔ گریان همی‌رود

2 یعقوب را زیوسف خود دور می‌کنند خاتم برون ز دست سلیمان همی‌رود

3 آدم وداع سایهٔ طوبی همی‌کند خضر از کنار چشمه حیوان همی‌رود

4 صحرا و شهر فتنه و غوغای مردم است تا خود چه داوری‌ست که سلطان همی‌رود

5 دیدی که آدمی چه کشد در وداع جان بر ما ز هجر یار دو چندان همی‌رود

6 دردا که گوهری‌ست گران‌مایه صحبتش دشوار دست داده و آسان همی‌رود

7 این می‌کشد مرا که درین غصه یار نیز پر آب کرده چشم و پریشان همی‌رود

8 امیدوار باش درین حال ای همام کاین جور روزگار به پایان همی‌رود

9 در موسم بهار کند عاقبت رجوع حسنی که در خزان زگلستان همی‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment