- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانها در آتشند که جانان همیرود سیلاب خون ز دیدهٔ گریان همیرود
2 یعقوب را زیوسف خود دور میکنند خاتم برون ز دست سلیمان همیرود
3 آدم وداع سایهٔ طوبی همیکند خضر از کنار چشمه حیوان همیرود
4 صحرا و شهر فتنه و غوغای مردم است تا خود چه داوریست که سلطان همیرود
5 دیدی که آدمی چه کشد در وداع جان بر ما ز هجر یار دو چندان همیرود
6 دردا که گوهریست گرانمایه صحبتش دشوار دست داده و آسان همیرود
7 این میکشد مرا که درین غصه یار نیز پر آب کرده چشم و پریشان همیرود
8 امیدوار باش درین حال ای همام کاین جور روزگار به پایان همیرود
9 در موسم بهار کند عاقبت رجوع حسنی که در خزان زگلستان همیرود