- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لب حرف شفا گفت، دلِ سوخته تب کرد این حرف دل آشوب مرا دشمن لب کرد
2 بلهانه به آفات قدر ساخته بودم این عقل فضول آمد و تحقیق سبب کرد
3 غمناک پسین، زین مرو از راه، که ایام تاراجگر عمر تو را، عیش لقب کرد
4 با دختر رز عیب نه، و عقد حرام است ادراک مرا حیرت این نکته عزب کرد
5 صوفی به کرامات دگر فتنه شد امروز این طرح فساد است که در پردهٔ شب کرد
6 هر مسأله کز علم و ادب طرح نمودم منعم به جواب سخن از اصل ونسب کرد
7 کوکو زدن فاختهٔ سرو در آغوش در جامهٔ معشوق مرا گرم طلب کرد
8 در وصل تو دانم دل عرفی اِلمی داشت آخر به کنایت، گله از شرم و ادب کرد