1 آن شیر که او به صید جز شیر نکشت گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت
2 مسعود ملک نخست یک زخم درشت زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت
1 گه وداع بت من مرا کنار گرفت بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
2 وصال آن بت صورت همی نبست مرا بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت
1 هر چه اقبال بیندیشید آمد همه راست جان بدخواهان از هیبت و از هول بکاست
2 موکب طاهری آواز برآورد بلند هر سویی از ظفر و نصرت لبیک بخاست