خطت فتنه ست و لبها فتنه انگیز از جامی غزل 460

خطت فتنه ست و لبها فتنه انگیز

1 خطت فتنه ست و لبها فتنه انگیز دلم زان فتنه خون و دیده خونریز

2 دلی آویخته زلفت ز هر موی که را باشد چنین زلفی دلاویز

3 ز شکل قامتت شد کشته خلقی تو را گر میل قتل ماست برخیز

4 تو چشمی و بود دود آفت چشم ز دود آه مشتاقان بپرهیز

5 خوشم با محنت عشق تو آری بود رنج محبت راحت آمیز

6 الا ای ماه تبریزی که چون خور نشاید کرد در رویت نظر تیز

7 چو مولاناست جامی مست عشقت تو با رخسار رخشان شمس تبریز

عکس نوشته
کامنت
comment