-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط تو دایره ماهتاب را بگرفت به باغ عارض تو سبزه آب را بگرفت
2 ستاره چشم سر طرّه قمر پوشید به زیر سایه شب آفتاب را بگرفت
3 به شب ، جمال تو، گفتم ببینم اندر خواب خیال روی تو در دیده خواب را بگرفت
4 دلم ز فتنه ی چشم تو گر چه بود خراب غمت بیامد و ملک خراب را بگرفت
5 به رقص زهره به خنیاگری به چرخ آمد به چنگ دوش چو زهره رباب را بگرفت
6 مقیم کوی تو شد دل چه بخت یار دلیست که استانه ی دولت مآب را بگرفت
7 بس از خیال پرستی و مستی ابن حسام که صبح شیب تو شام شباب را بگرفت