- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روشن از طلعت خورشید شود خانه ی گل طلعت اوست که تابد به نهانخانه ی دل
2 بی شک این قوم که من مینگرم بی بصرند ورنه این روی که بیند که نگردد مایل
3 بتگر چین که بت از سنگ بر آرد یا سیم کو که بیند صنم سیمتن سنگیندل
4 زندگی بی تو حرام است خدا را باز آی که اگر تیغ زنی خون منت باد بحل
5 من اگر صحبت زاهد طلبم نیست عجب عاقل آنست که پرهیز کند از جاهل
6 رنج بیهوده بری به که گزینی راحت کار بیهوده کنی به که نشینی کاهل
7 هرگز از مزرع سبز فلک و چشمه ی مهر تخم غفلت بجز اندوه نیارد حاصل
8 نه غم آنجا گذر آرد که بود طالب دوست نه نشاط از در آنکس که نشیند غافل