- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نور عرفان در دل صافی ضمیران برده راه مطلع خورشید زیبد در بیاض صبحگاه
2 بس بود روزی که روها از گنه گردد سیاه برگ عیش اهل ندامت را زبان عذرخواه
3 می نماید فیض جمعیت ضعیفان را قوی کاروان مور زنجیر است چون افتد به راه
4 عیب نخوت بر نتابد طینت اهل کمال ماه نو از ناتمامی کج نهد بر سر کلاه
5 آفتاب من چو برگیرد نقاب از فرط شوق همچو شبنم می روم از خویش با بال نگاه
6 بحر رحمت می شود در سودن مژگان بهم قطرهٔ اشکی که بارد چشمت از بیم گناه
7 تا زخود بیرون نیایی کی به مقصد می رسی آنکه جویا رفته است از خود به خود برداشت راه