-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمرها آن که به سویم گذری داشت دریغ تند بگذشت و ز حالم نظری داشت دریغ
2 می پرد روح به امید لب بام ویم وه که بخت از تن من بال و پری داشت دریغ
3 من به وصف لب او طوطی شکرشکنم نه کرم بود که از من شکری داشت دریغ
4 منم آن عاشق مفلس که سپهر از گوشم حلقه خدمت زرین کمری داشت دریغ
5 بوسه نگذاشت که بر خاک کف پاش زنم آن زلال از لب خونین جگری داشت دریغ
6 نیم کشته شدم از یک نظرش حیف نگر کز عقب بهر خلاصم دگری داشت دریغ
7 آبرو باد ز خاک در او جامی را که رخ از سجده هر خاک دری داشت دریغ