1 جانی که همای عالم قدس بدست درمانده بدام شهوت و حرص شدست
2 از قید صفات بد اگر گشت جدا بالذات ورا میل بمأوای خودست
1 شاه ملک دین و اقلیم یقین عارف اسرار رب العالمین
2 آنکه مفتاح علوم انبیاست پیشوای جمله ارباب صفاست
1 مست و خرابم ساقیا در بازکن میخانه را بهر خمارم از کرم پرکن دگر پیمانه را
2 مستم ز جام عشق تو دیوانه ام از شوق تو بنمارخ و دیوانه تر گردان من دیوانه را
1 بردار ای صبا ز جمالش نقاب را گو بنگرید آن رخ چون آفتاب را
2 چون دیده تاب دیدن حسن رخش نداشت برروی خود فکند ازین رو نقاب را