1 بگذشت حیات آنکه دلشاد بزیست و آن نیز بخاک رفت کز باد بزیست
2 چون میگذرد عمر بشادی و بغم من بنده آنک از غم آزاد بزیست
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد