1 جانانه هر آن کس که دی خوش دارد جان .... بیدلان مشوش دارد
2 زنهار ز آه من بیندیش که آن دوریست که زیر دامن آتش دارد
1 از مهر خود و کین تو در تابم من در چشم تو گوئی به میان آبم من
2 یا من گنهی کردم و در خشمی تو یا تو دگری داری و در خوابم من
1 زلف و رخ خود به هم برابر کردی امروز خرابات منور کردی
2 شاد آمدی ای خسرو خوبان جهان ای آنکه شرف بر خور خاور کردی
1 چون مرغ ضعیف بی پر و بی بالم افتاده به دام و کس نداند حالم
2 دردی به دلم سخت پدیدار آمد امروز من خسته از آن مینالم