نامه کز خوبان رسد تعویذ جان می‌خوانمش از جامی غزل 494

نامه کز خوبان رسد تعویذ جان می‌خوانمش

1 نامه کز خوبان رسد تعویذ جان می‌خوانمش وز همه غم‌های دل خط امان می‌خوانمش

2 نقطه و حرفی که می‌آید در آن نامه به چشم نقش آن خال و خط عنبرفشان می‌خوانمش

3 مردمان هردم به خون دل سوادش می‌کنند بر بیاض دیده و من خوش روان می‌خوانمش

4 چون پر است آن نامه از مرهم پی داغ نهان گاه خواندن مرهم داغ نهان می‌خوانمش

5 مونس جان و دل من شد ندارم صبر از آن یک زمان می‌بوسم او را یک زمان می‌خوانمش

6 می‌دهد بویی از آن برگ گل خندان مرا جای آن دارد اگر گریه‌کنان می‌خوانمش

7 دوستان گویند جامی نامه خواندن تا به کی ورد جان و حرز ایمان است از آن می‌خوانمش

عکس نوشته
کامنت
comment