نامه سربسته آمد غنچه و مضمون او از جامی غزل 822

نامه سربسته آمد غنچه و مضمون او

1 نامه سربسته آمد غنچه و مضمون او حسب حال بلبل و شرح دل پر خون او

2 قصد لیلی باشد از جعد مسلسل عرض حسن زان چه غم دارد که گردد بیدلی مجنون او

3 خضر را خواهی که بینی بر لب آب حیات خط سبزارنگ بین گرد لب میگون او

4 چون به میزان لطافت نیست وزنی سرو را چند خود را برکشد پیش قد موزون او

5 آن مسیحا لب شفای رنج ما داند ولی نیست تدبیر علاج اهل دل قانون او

6 گر چه در هستی دهانش از سر مویی کم است یک سر مو کم مباد از حسن روزافزون او

7 گو مکش جامی در افسون سخن بیهوده رنج کان پریرخ را فراغت بینم از افسون او

عکس نوشته
کامنت
comment