رخت که بر مه رخشان خطی ز نیل کشید از جامی غزل 145

رخت که بر مه رخشان خطی ز نیل کشید

1 رخت که بر مه رخشان خطی ز نیل کشید به چشم روشن عاشق ز سرمه میل کشید

2 کمال صنع ازل را تویی دلیل را خط تو حرف خطا بر رخ دلیل کشید

3 دلم که دید لبت پیش روی تشنه لبیست که در بهشت برین جام سلسبیل کشید

4 به زیر زلف رخت آفتاب اوج بقاست که سایه بان به سر از پر جبرئیل کشید

5 غلام پیر مغانم که بهر تشنه دلان به راه میکده خم می سبیل کشید

6 ز درد باده مرا رکوه پر کن ای ساقی که میر قافله گلبانگ الرحیل کشید

7 بباز نقد روان بهر هر جوان جامی که پیر ما رقم کفر بر بخیل کشید

عکس نوشته
کامنت
comment