آخر ای شمعِ روان از حکیم نزاری قهستانی غزل 1405

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

آخر ای شمعِ روان پروانه ای

1 آخر ای شمعِ روان پروانه ای چند سوزی خاطرِ دیوانه ای

2 گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم شمع را نگریزد از پروانه ای

3 هیچ نقصانی نباشد شمع را گر شبی روشن کند ویرانه ای

4 کی بود حاجت شبِ خلوت به شمع هر که را باشد چو تو هم‌خانه ای

5 عقل بر شمعِ جمالِ رویِ تو همچو مدهوشی ست در کاشانه ای

6 جانِ من شد در خیالِ رویِ تو همچو آدم مبتلایِ دانه ای

7 جز مگر آنچ از تو می گویند نیست هر چه دیگر نیست جز افسانه ای

8 دورم از رویِ تو در عینِ هلاک جان نباشد زنده بی جانانه ای

9 خود نزاری کیست تا گویند از او در میان عاقلان دیوانه ای

10 گردن افرازست و سرکش لیک نیست زلفِ جانان را گریز از شانه ای

عکس نوشته
کامنت
comment