- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آخر ای شمعِ روان پروانه ای چند سوزی خاطرِ دیوانه ای
2 گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم شمع را نگریزد از پروانه ای
3 هیچ نقصانی نباشد شمع را گر شبی روشن کند ویرانه ای
4 کی بود حاجت شبِ خلوت به شمع هر که را باشد چو تو همخانه ای
5 عقل بر شمعِ جمالِ رویِ تو همچو مدهوشی ست در کاشانه ای
6 جانِ من شد در خیالِ رویِ تو همچو آدم مبتلایِ دانه ای
7 جز مگر آنچ از تو می گویند نیست هر چه دیگر نیست جز افسانه ای
8 دورم از رویِ تو در عینِ هلاک جان نباشد زنده بی جانانه ای
9 خود نزاری کیست تا گویند از او در میان عاقلان دیوانه ای
10 گردن افرازست و سرکش لیک نیست زلفِ جانان را گریز از شانه ای