- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان، غمی که بدل داشتم نهان نگذاشت نهفته بود غمی در دلم، زبان نگذاشت!
2 بر آستانه اش ار سر گذاشتم چه عجب؟! بر آستانه ی او سر نمی توان نگذاشت!
3 علاج حسرت بلبل کند گلی که شکفت ز گلبنی که بر او زاغی آشیان نگذاشت
4 در این بهار کشیدم بسوی گلشن رخت بشوق آنکه گلی بو کنم، خزان نگذاشت
5 بود هوای تماشای باغی آذر را که روزگار گلش را بباغبان نگذاشت