زبان، غمی که بدل داشتم نهان از آذر بیگدلی غزل 36

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

زبان، غمی که بدل داشتم نهان نگذاشت

1 زبان، غمی که بدل داشتم نهان نگذاشت نهفته بود غمی در دلم، زبان نگذاشت!

2 بر آستانه اش ار سر گذاشتم چه عجب؟! بر آستانه ی او سر نمی توان نگذاشت!

3 علاج حسرت بلبل کند گلی که شکفت ز گلبنی که بر او زاغی آشیان نگذاشت

4 در این بهار کشیدم بسوی گلشن رخت بشوق آنکه گلی بو کنم، خزان نگذاشت

5 بود هوای تماشای باغی آذر را که روزگار گلش را بباغبان نگذاشت

عکس نوشته
کامنت
comment