1 پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست
2 جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست
3 شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را
2 مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
1 درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست در دل میزند و جز تو، کسی در دل نیست
2 این محال است که رویت به همه آیینه روی ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست
1 عاشق سرمست را، با دین و دنیا کار نیست کعبه صاحبدلان، جز خانه خمار نیست
2 روی زرد عاشقان، چون میشود گلگون به می گر خم خمار را رنگی ز لعل یار نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **