- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شاهی که در بسیط زمین حکم نافذش جذر اصم ز صخره صما شنیدهاند
2 صد نوبت از سیاهی گرد سپاه او این اشهبان توسن گردون رمیدهاند
3 تن جامهایست خرقه جسم مخالفش کان جامه را به قد حسامش بریدهاند
4 آنجم ندیدهاند در آفاق ثانیش ور ز آنکه دیدهاند، یکی را دو دیدهاند
5 آن سایه عنایت یزدان که وحش وطیر در سایه عنایت او آرمیدهاند
6 در آفتاب گردش ازین سایه کی فتاد تا سایبان سبز فلک گستریدهاند
7 در کار زر به دور کفش خیره ماندهام تا آن دو روی را به چه رو بر کشیدهاند
8 سرویست سر فراز به بستان سلطنت کان سرو را ز عقل و روان آفریدهاند
9 ماران رمح سینه اعدا ز دست او سوراخ کردهاند و بدو در خزیدهاند