- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت دریای لطف بود و نم از من دریغ داشت
2 صدنامهٔ بیدریغ رقم زد به نام غیر وز کلک خویش یک رقم از من دریغ داشت
3 اغیار را به عشوهٔ شیرین هلاک کرد وز کینهٔ زهر چشم هم از من دریغ داشت
4 صد بار سرخ شد دم تیغش به خون غیر این لطفهای دم به دم از من دریغ داشت
5 با مدعی که لایق بیداد هم نبود صد لطف کرد و یک ستم از من دریغ داشت
6 من جان فشاندم از طمع بوسهای بر او او توشه ره عدم از من دریغ داشت
7 کردم گدائی نگهی محتشم ازو آن پادشاه محتشم از من دریغ داشت