- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
پادشاهی از حکیمی طلب نصیحت کرد حکیم گفت: از تو مسئله ای پرسم، بی نفاق جواب گوی، زر را دوستتر می داری یا خصم را؟ گفت: زر را گفت: چونست که آن را دوستتر می داری - یعنی زر را - اینجا می گذاری و آنچه دوست نمی داری - یعنی خصم را - با خود می بری؟ پادشاه بگریست و گفت: نیکو پندی دادی که همه پندها در این درج است. ,
2 هزار گونه خصومت کنی به خلق جهان ز بس که در هوس سیم و آرزوی زری
3 تو راست دوست زر و سیم، خصم صاحب آن که گیری از کفش آن را به ظلم و حیله گری
4 نه مقتضای خرد باشد و نتیجه عقل که دوست را بگذاری و خصم را ببری