شاه و گدا یکسان بود بر از اسیری لاهیجی غزل 309

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شاه و گدا یکسان بود بر درگه سلطان عشق

1 شاه و گدا یکسان بود بر درگه سلطان عشق صدپایه از طاق فلک بالاترست ایوان عشق

2 برقطع سر از عاشقان گر حکم راند شاه عشق قطعا نمی پیچند سر عشاق از فرمان عشق

3 پیش طبیب عاشقان بیمار درد عشق را جز جان فشانی از غمش هرگز نشد درمان عشق

4 غواص دریای فناآورد بیرون عاقبت درهای اسرار یقین زین بحر بی پایان عشق

5 عاشق براه عشق او در کوی خواری و فنا تا بی سروسامان نگشت پیدا نشد سامان عشق

6 آن ترک چشم و غمزه اش از عاشقان بی نوا رخت دل و جان ناگهان بردند در تالان عشق

7 بربود گوی عاشقی آخر اسیری از میان تا اسب همت از کران در راند در میدان عشق

عکس نوشته
کامنت
comment