- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شادمان غمزده و غمزدگان دلشادند غم و شادی جهان بین که چه بی بنیادند
2 این جهان خود صوری مؤتلف از ابعاد است یا طبایع که همی مجتمع از اضدادند
3 گر بپایند چه شادی و نپایند چه غم خنک آنان که ازین شادی و غم آزادند
4 این من غمزده ام کز قبل روضه ی توس دری از عرصه ی محشر برخم بگشادند
5 کرده های من سرگشته بالواح هوس نقش بستند و به پیش نظرم بنهادند
6 سر بسر خواندم و دیدم بسیهکاری خویش سیه آن دم که باین بخت سیاهم زادند
7 چاک کردند زبان، خاک فشاندند بچشم لیک پنهان نظری جانب دل بگشادند
8 کام دل جستم و کردند براتیم دلی سوی درگاه شهم باز حوالت دادند
9 اینک این فرق من و خاک در شاه نشاط مخزن مارو گل و خار قرین افتادند