- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوخی که تاجداران بوسند خاک راهش سوی چو من گدایی مشکل فتد نگاهش
2 من کیستم که خواهم پهلوی او نشینم این بس مرا که بینم از دور گاه گاهش
3 فرسوده قالب من همواره خاک بادا بر هر زمین که باشد آمد شد سپاهش
4 هر کس به مهر آن خط میرد رسد به محشر صد گونه سرخرویی از نامه سیاهش
5 در گلستان خوبی برگ وفا مجویید کز خون بی گناهان پرورده شد گیاهش
6 من داد خود چه خواهم زان مه که نیست هرگز چون پادشاه ظالم پروای دادخواهش
7 جامی ز کوی هستی بربست رخت گویی کز هیچ سو نیاید دیگر فغان و آهش