کار این است که از حکیم نزاری قهستانی غزل 907

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

کار این است که از کارِ جهان آزادیم

1 کار این است که از کارِ جهان آزادیم به دلی فارغ از اندیشه ی جان آزادیم

2 فارغیم از هوسِ خواجگی و خیل و حشم بل‌که از نیک و بدِ کون و مکان آزادیم

3 دیده ای سرو که در باغ برآید ز چمن مفرد انیم که چون سروِ روان آزادیم

4 گه جوان یارِ قدم بودی گه پیرِ دلیل بعد ازین از مددِ پیر و جوان آزادیم

5 سرّ هر نه فلک از خلق نهان گو می باش ما هم از خلق و هم از سرّ نهان آزادیم

6 در نگیرد سخنِ دوزخ و جنّت با ما حق گواه است کزین فارغ و زان آزادیم

7 پیش تر بستگیِ ما ز نزاری بودی زو هم آزاد ببودیم و همان آزادیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر