غرض از چاشنی عشق توام درد و غم است از جامی غزل 139

غرض از چاشنی عشق توام درد و غم است

1 غرض از چاشنی عشق توام درد و غم است ورنه زیر فلک اسباب تنعم چه کم است

2 هست بر مایده حسن بسی نعمت و ناز قوت عاشق ز میان همه رنج و الم است

3 می زیم شاد دمی با تو دمی با یادت حاصل عمر گرانمایه همین یک دو دم است

4 وعده لطف و کرم را مکن ای دوست خلاف کز کریمان نسزد آنچه خلاف کرم است

5 قد من گر ز غم عشق تو خم شد چه عجب بار عشق است کزان قامت افلاک خم است

6 پاکبازان همه در میکده محرم گشتند غیر جامی که به تقوی و ورع متهم است

7 خوش بود دولت وصل تو چه بسیار و چه کم سلطنت گر همه یک لحظه بود مغتنم است

عکس نوشته
کامنت
comment