ساز خروش کرده دل ناز پرورم از محتشم کاشانی غزل 415

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

ساز خروش کرده دل ناز پرورم

1 ساز خروش کرده دل ناز پرورم آماده وداع توام خاک برسرم

2 زان پیش کز وداع تو جانم رود برون مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم

3 نقش هلاک من زده دست اجل بر آب نقش رخت نرفته هنوز از برابرم

4 بخت نگون نمود گرانی که صیدوار فتراک بستهٔ تو نشد جسم لاغرم

5 خواهد به یاد رخش تو دادن شناوری سیلی که سر برآورد از دیده ترم

6 گر بر من آستین نفشاند حجاب تو من جیب خود نه دامن افلاک بر درم

7 ای دوستان چه سود که درد مرا دواست صبری که من گمان به دل خود نمی‌برم

8 گو برگ عمر رو به فنا محتشم که هست هر یک نفس ز فرقت او مرگ دیگرم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر