1 دید مجنون را عزیزی دردناک کو میان ره گذر میبیخت خاک
2 گفت ای مجنون چه میجویی چنین گفت لیلی را همیجویم یقین
3 گفت لیلی را کجا یابی ز خاک کی بود در خاک شارع در پاک
4 گفت من میجویمش هر جا که هست بوک جایی یک دمش آرم به دست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آههای آتشینم پردههای شب بسوخت بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت
2 دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت
1 بعدجوی از نفس سگ گر قرب جان میبایدت ترک کن این چاه و زندان گر جهان میبایدت
2 باز عرشی گر سر جبریل داری پر برآر ورنه در گلخن نشین گر استخوان میبایدت
1 آیینهٔ تو سیاه رویی است او را چه خبر که ماهروی است
2 آن آینه میزدای پیوست کورا گه پشت و گاه روی است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **