-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیدادگر نگارا تا کی جفا توان کرد پاداش آن جفاها یک ره وفا توان کرد
2 بیگانه رحمت آورد بر زحمت دل ما کی آنقدر تطاول با آشنا توان کرد
3 مخمور و تشنگانیم زان چشم و لعل میگون جانی به ما توان داد، کامی روا توان کرد
4 وقتی به یک اشارت جانی توان خریدن گاهی به یک تبسم دردی دوا توان کرد
5 یک بار اگر بپرسی احوال بینصیبان با صد هزار حرمان دل را رضا توان کرد
6 هر مدعا که خواهی گر از دعا دهد دست چندی به سر توان زد عمری دعا توان کرد
7 گر جذبهٔ محبت آتش به دل فروزد برگ هوس توان سوخت ترک هوا توان کرد
8 گر پیر بادهخواران گیرد ز لطف دستم هر سو به کام خاطر عیشی به پا توان کرد
9 گر جرعهای بریزد بر خاک لعل ساقی خاک سبوکشان را آب بقا توان کرد
10 گر آدمی درآید در عالم خدایی آدم ز نو توان ساخت عالم بنا توان کرد
11 گر نیم شب بنالی از سوز دل فروغی راه قضا توان زد، دفع بلا توان کرد