-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد
2 مگر مرغی رها گردید از کنج قفس دیگر که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد
3 ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش ز من نشنیدی و روز تو شب شد آشیان گم شد
4 موخونم ریختی دیگر چرا کردی تو پا مالش زدی بر هم صف مژگان و قاتل از میان گم شد
5 زدی تا بیرق بیداد را در ملک نیکویی نشان مهر و بنیاد محبت از جهان گم شد
6 به منع بیدلان ناصح چرا بیهوده میکوشی دلی گر بود ما را بر سر زلف بتان گم شد
7 ز بس میکرد (صامت) آرزوی راه گمنامی کنون از بینشانیهای یار از وی نشان گم شد