هجوم غم رسید اندر دل و راه از صامت بروجردی غزل 40

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد

1 هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد

2 مگر مرغی‌ رها گردید از کنج قفس دیگر که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد

3 ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش ز من نشنیدی و روز تو شب شد آشیان گم شد

4 موخونم ریختی دیگر چرا کردی تو پا مالش زدی بر هم صف مژگان و قاتل از میان گم شد

5 زدی تا بیرق بیداد را در ملک نیکویی نشان مهر و بنیاد محبت از جهان گم شد

6 به منع بی‌دلان ناصح چرا بیهوده می‌کوشی دلی گر بود ما را بر سر زلف بتان گم شد

7 ز بس می‌کرد (صامت) آرزوی راه گمنامی کنون از بی‌نشانی‌های یار از وی نشان گم شد

عکس نوشته
کامنت
comment