بی جمالت صوت مطرب مایه درد و غم است از جامی غزل 61

بی جمالت صوت مطرب مایه درد و غم است

1 بی جمالت صوت مطرب مایه درد و غم است بی رخ گل نغمه بلبل نفیر ماتم است

2 کی به قانون طرب گردد مرا آهنگ راست اینچنین کز بار دل چون چنگ پشت من خم است

3 بر رخت خوی هست عکس قطره های اشک من یا چکیده بر سمن باران و برگل شبنم است

4 درد هجران را نباشد نسبتی با رنج مرگ درد هجران روزگاران رنج مردن یکدم است

5 هر طبیبی راکه پرسیدم علاج عشق گفت درد عاشق بی مداوا داغ او بی مرهم است

6 خانه ام را سقف غم دیوار محنت در بلاست کس چنین خانه ندیده تا بنای عالم است

7 عاشقان بسیار داری گر چه جامی از همه کم بود در دام تو چون او گرفتاری کم است

عکس نوشته
کامنت
comment