1 آن بت که دلم شیفته شد بر چشمش مستست بسان نرگس تر چشمش
2 گه گه بکرشمه میزند چشم بهم یارب مرساد چشم بد در چشمش
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز