- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل داغی ز عشق او، بیاراید جهانی را که یک خورشید بس باشد زمین و آسمانی را
2 خراب طاقتم در عاشقی، کز دل تپیدنها پیاپی می دهم جام تغافل، سرگرانی را
3 جهانی را چو مجنون، حسن لیلی کرده صحرایی بیابان گرد دارد یوسف ما، کاروانی را
4 به خاطر ره مده ساقی، دم افسردهٔ زاهد چمن پیرا مکن ای شاخ گل، باد خزانی را
5 به امّیدی که گاهی گستراند سایه بر خاکم به خون دل، به بار آوردهام سرو روانی را
6 تو کز ابر کف، آبی تشنه کامان را نبخشایی چرا چون باد، دامن می زنی آتش به جانی را؟
7 حزین را نیست در دل، فکر سامان پر و بالی قفس پرورده کرد آخر، غمت عرش آشیانی را