- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست چون سبزه ی جو از سر من آب گذشته ست
2 تا دامن دل رفته مرا چاک گریبان کارم ز رفوکاری احباب گذشته ست
3 هر جرعه ی آبم به گلو تیغ گذارد تا باز چه در خاطر قصاب گذشته ست
4 گردید تر آن چشم چو افتاد به اشکم چون آهوی صحرا که ز سیلاب گذشته ست
5 بر غیر، غم عشق تو آسان ز وصال است این بادیه را در شب مهتاب گذشته ست
6 داند که به کوشش نرود کار کسی پیش هر کس که به سروقت رسن تاب گذشته ست
7 بی ناله و بی اشک سلیم از غم دل نیست عمرش به همین طور چو دولاب گذشته ست