- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار میآید و در دیده چنان میآید که پری پیکری از عالم جان میآید
2 سر سودای تو گنجی است نهان در دل من به زیان میرود آن چون به زبان میآید
3 من گرفتم که ز عشق تو حکایت نکنم چه کنم کز در و دیوار فغان میآید؟
4 به جمالت که اگر بی تو نظر بر خورشید میکنم در نظرم تیغ و سنان میآید
5 به حیاتت که اگر میخورم از دست تو زهر خوشتر از آب حیاتم به دهان میآید
6 تا تویی در دل من کی دگری میگنجد؟ یا کجا در نظرم هر دو جهان میآید؟
7 مرهم لطف خوش آید همه کس را لیکن زخم تیغ تو مرا خوشتر از آن میآید
8 بر دلم صحبت آن کس که ندارد ذوقی گر همه جان عزیز است، گران میآید