1 یاری که بود دردم ازوف درمان نیز بگذشت و کشید از کفم دامان نیز
2 من در پی اینکه، باز گیرم دل ازو؛ او در پی آنکه، گیرد از من جان نیز!
1 غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است نشود یار کسی اگر یار من است
2 شب بگوشت چو رسد ناله ی مرغان اسیر ناله ی بی اثر از مرغ گرفتار من است
1 شاهی تو و، شاهان جهان همچو غلامان بوسند غلامان تو را، گوشهٔ دامان
2 نالان من و، در زمزمه مرغان چمن گرد گریان من و، در قهقهه کبکان خرامان!
1 پیش عذار تو، مه جمال ندارد پیش قدت، سرو اعتدال ندارد
2 هست دو تابنده رخ، چو مهر و چو ماهت مهر پی خط و مه جمال ندارد