- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاری که غمی می برد از یاد، شراب است خون گرمی اگر هست درین بزم، کباب است
2 ناصح مدم افسون، که خراباتی عشقیم این گوش، پر از زمزمهٔ چنگ و رباب است
3 هر جا که دلی بود به معمورهٔ امکان در عهد تو ای خانه برانداز، خراب است
4 خاکستر دلها، همه بر باد فنا رفت برق نگهت باز چرا گرم عتاب است؟
5 دیدار طلب باش که در دیدهٔ مردان آسودگی هر دو جهان یک مژه خواب است
6 در راه تو، چون گرد فشاندیم ز دامن بی تابی و صبری که درنگ است و شتاب است
7 گاهی شرر از دیده فرو ریزد و گه اشک کز لعل می آلود تو، در آتش و آب است
8 هنگامهٔ معشوق بود گرم ز عاشق از آتش دلهاست که آن طرّه به تاب است
9 از دلق می آلود مپرسید حزین را کایام گل و جوش مل و عهد شباب است