یاری که همه میل دلش از جهان ملک خاتون غزل 650

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

یاری که همه میل دلش سوی وفا بود

1 یاری که همه میل دلش سوی وفا بود برگشت و جفا کرد و ندانم که چرا بود

2 بر حال من دلشده ی زار نبخشود این نیز هم از طالع شوریده ی ما بود

3 از هجر تو هر چند که کردیم شکایت با وصل تو گویی نفس باد صبا بود

4 آن عهد که بستی و دگر بار شکستی حقّا که نه از پیش من از پیش شما بود

5 یک لحظه ز شادی جهان شاد نگشتم تا دامن وصل توأم از دست رها بود

6 من شکر وصال تو نه می گفتم اگرنه آن دولت و شادی که مرا بود که را بود

7 از رشک قبا می شد پیراهن دلها روزی که میان من و دلدار صفا بود

8 مسکین دل من قید سر زلف بتان شد دیوانه به زنجیر کشیدند و سزا بود

9 گویند که سلطان جهان بنده نوازست با ماش ندانم که چرا میل جفا بود

عکس نوشته
کامنت
comment