دل‌ها فتاده در پی آن دل از فروغی بسطامی غزل 423

1 دل‌ها فتاده در پی آن دل ربا ببین سلطان ز پیش و لشکرش اندر قفا ببین

2 شکر گدای آن لب شکرفشان نگر عنبر غلام آن سر زلف دوتا ببین

3 بر خال چهره زلف کجش را نگون نگر بالای دانه حلقهٔ دام بلا ببین

4 خطش نشسته بر زبر لعل نوش خند در زیر سبزه چشمهٔ آب بقا ببین

5 بیگانه شو ز خیل پری پیکران شهر وان گه ز چشم او نگه آشنا ببین

6 دست ار ندارد سجدهٔ محراب ابرویش دست دعا بر آر و مراد از دعا ببین

7 تا مشتری است بر سر بازار مهوشان جنس وفا بیار و بهایش جفا ببین

8 بی درد را چگونه مداوا کند طبیب درد از خدا بخواه و خواص از دوا ببین

9 آهی روان به کشور بلقیس کرده‌ام پیک صبا روانهٔ شهر سبا ببین

10 از باده سرخ شد همه رخسار زرد من جامی به نوش و خاصیت کیمیا ببین

11 خواهی که از کدورت کونین وارهی صافی دلان میکده را با صفا ببین

12 در پیش‌گاه خواجهٔ مشفق نوشته‌اند کاین جا خطا بیار و به جایش عطا ببین

13 در چشم شاه صورت عین علی نگر در عین نور معنی نور خدا ببین

14 ظل اله ناصرالدین شه که ماه گفت مهرش به دل بگیر و فروغ و ضیا ببین

15 در بوستان فروغی از اشعار خود بخوان وان گاه شور بلبل دستان سرا ببین