عبث دل از غم آن شوخ کافرکیش از جویای تبریزی غزل 413

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

عبث دل از غم آن شوخ کافرکیش می‌پیچد

1 عبث دل از غم آن شوخ کافرکیش می‌پیچد که گردد عقده محکم هر قدر بر خویش می‌پیچد

2 نپردازد به خود با آنکه از آشفتگی زلفش ندانم این قدر چون بر من درویش می‌پیچد

3 نباشد گرد بادآسا تمیزی اهل دنیا را به دامن هر گل و خاری که آید پیش می‌پیچد

4 خوشی هرگز نبیند هرکه بدخواهی است آیینش به خو پیوسته همچون مار ظلم‌اندیش می‌پیچد

5 به قدر خواهشت دنیا اسیر خویشتن سازد تو گر جویا به دنیا بیش پیچی بیش می‌پیچد

عکس نوشته
کامنت
comment