- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم دل بگشا که جوش حسن اوست برگ برگ انجمن آیینه دار حسن اوست
2 یک بغل چاک گریبان را کند گردآوری با دل هر غنچهٔ گل خارخار حسن اوست
3 عار باشد عارضش را گر دهی نسبت بگل چهره گشتن با مه و خورشید کار حسن اوست
4 عالمی از نرگس مستش خراب افتاده است بوالعجب کیفیتی در روزگار حسن اوست
5 می کشان را می به قدر زور خود سازد به خراب خواری عشاق جویا ز اعتبار حسن اوست