1 دل باز حدیث شادی افسانه گرفت در گوی غمت آمد و کاشانه گرفت
2 گر خانۀ خود سیه نمی خواست دلم بگرفت سرشک چشم من هر سر راه ...انه گرفت
1 هر که چون روی تو رویی دارد سر بسر راحت دنیی دارد
2 هر که دارد دهن و زلف و خطت کوثر و سدره و طوبی دارد
1 گل زرشک تو پیرهن بدرد روی تو پرده بر سمن بدرد
2 چون زند غمزۀ تو دست به تیغ زهرۀ مهر تیغ زن بدرد
1 مژده ایدل که یار باز آمد ترک چابک سوار باز آمد
2 غمزۀ او نیم مست برفت با هزاران خمار باز آمد