1 دل رفت و جگر با دل ریش آمد باز کی مرغِ ز دام جسته پیش آمد باز
2 هر گوی که او در خمِ چوگان افتاد هرگز نتواند که به خویش آمد باز
1 در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت
2 جان و تن ودین و دل و ملک دوجهان در باختم و چیز دگر خواهم باخت
1 جان در غمت از خانه به کوی افتادهست بر بوی تو در رهی چو موی افتادهست
2 من در طلب تو و تو از من فارغ این کار عظیم پشت و روی افتادهست
1 گل بی سر و پای خویشتن میانداخت خود را به میان انجمن میانداخت
2 از رشک رخت به خاک ره میافتاد پس خاک به دست با دهن میانداخت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به