- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل رفت و باز با سر زلفش قرار داد جان ستم کشم به سر زلف یار داد
2 دستم نگار کرد به خون دو دیده باز تا اختیار خویش به دست نگار داد
3 بیخ محبّتش که نشاندم به باغ جان پروردمش به خون دل آنگه چه بار داد
4 در فصل نوبهار چمن گل برآورد ما را به جای گل فلک سفله خار داد
5 چرخ و فلک نگشت به کام دلم دمی گویی کسی به خون منش زینهار داد
6 دادم نداد و دست به بیداد برگشاد تا کی زنم ز دست غم دوستدار داد
7 آن دلپذیر از سر مهر و وفای ما رفت و مرا به دست غم روزگار داد
8 بردی دلم به چشم و شکستیش همچو زلف با من وفا و عهد تو زین سان قرار داد
9 رفتم به پای سرو که تا سر نهم به پاش از من ستد روان و به دست چنار داد
10 از بامداد باد صبا رنگ و بوی گل بستد به دست لطف و بدان گلعذار داد