- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل با خیال آن لب میگون ز دست شد ای عاقلان کناره که دیوانه مست شد
2 نتوان به کنج صبر نشستن چنین که یار برخاست باز و فتنه اهل نشست شد
3 از طرف باغ ناله بلبل نمی رسد مسکین مگر به دام گلی پای بست شد
4 آن بت نمود عکس رخ خود در آینه من بت پرست گشتم و او خودپرست شد
5 بگذر دلا به فکر دهانش ز بود خویش چون نیستی ست عاقبت هر چه هست شد
6 از تاج سلطنت سر ما گر نشد بلند این بس که زیر پای تو چون خاک پست شد
7 جامی شکست شیشه تقوی و کار او در عاشقی درست همه زان شکست شد