دل از ازل چو غنچه گریبان از جویای تبریزی غزل 422

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود

1 دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود

2 می آید از طپیدنش آواز پای او در موج اضطراب دلم آرمیده بود

3 بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد گلهای لخت دل که به دامان دیده بود

4 تا انتهای وادی وحشت رسیده است چشمت که از سیاهی مژگان رمیده بود

5 دور از غبار کوی تو جویا ز جوش درد چون برگ گل به خون دل طپیده بود

عکس نوشته
کامنت
comment