1 آن دل که ز غم خون شد اگر به بیند بنشیند و دامن ز غمت در چیند
2 بر خون من اگر نشست را بگزیند برخیزد مشتریش چون بنشیند
1 مساز حجره وحدت درین مضیق خراب که روی صبح سلامت بماند زیر نقاب
2 ز کاینات ببر پی که بر دریچه دل تویی نخست پس آنگاه کاینات حجاب
1 عمر به پای شد ز غم چون که نشد غمم به سر الحذر از در جهان ای دل خسته الحذر
2 در بن خانه، همچو در حلقه بگوش غم شدم از چه ز بس که حادثه بر درم آورد حشر
1 گیتی سر نوبهار دارد عالم رخ چون نگار دارد
2 تا خوشی باغ برقرارست بلبل دل بی قرار دارد