1 آن دل که هزار کامکاری کرده است برمرکب کامها سواری کرده است
2 امروز براو نظاره میباید کرد تا عشق براو چه دست یاری کرده است
1 آفتاب رای صاحب تخت بر جوزا نهاد افسر پیروز بختش روی بر بالا نهاد
2 در دریای خداوندی ابو نصر احمد آنک موکب بخت ابد بر منکب جوزا نهاد
1 رخش طرز گلستان مینماید ز آتش آب حیوان مینماید
2 چو گردون دل بسی دارد ولیکن چو گردون جمله گردان مینماید
1 زمانه دامن اقبال شهریار گرفت سعادتش چو دل و دیده در کنار گرفت
2 ظفر به همت گرز گر آن جمال گرفت جهان به دولت شاه جهان قرار گرفت