- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل که از بالای چشمت در گناه افتاده است یوسفی از پهلوی اخوان به چاه افتاده است
2 بر فلک آهی که امشب برق جولان گشته بود کز شفق آتش به جان صبحگاه افتاده است
3 سایهٔ ابروست بر پشت لب میگون یار یا غبار سرمه زان چشم سیاه افتاده است
4 می توان دریافت داغ خواری روی طلب زین کلف هایی که بر رخسار ماه افتاده است
5 صدمهٔ بال و پرش تا پلک و مژگان مهر شد بر رخت در اضطراب از بس نگاه افتاده است
6 جلوهٔ رفتار او را تا تصور کرده ام خون دل از دیده ام جویا به راه افتاده است