- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد چو شبروان سر و کارش به شام تار افتاد
2 هوا عبیر فشان شد مگر گذار صبا به زیر حلقه آن زلف مشگبار افتاد
3 به دام زلف تو تنها نه من گرفتارم در این کمند بلا همچو من هزار افتاد
4 دگر نه پای طلب دارم و نه دست سبب که آن بماند ز رفتار و این ز کار افتاد
5 فغان و ناله برآمد ز بلبلان چمن به باغ دامن گل چون به دست خار افتاد
6 هوای طوبیم از سر برفت خواجه، مرا به سر چو سایه آن سرو جویبار افتاد
7 ز دست شاهد شیرین زبان شکر لب به کام طبع می تلخ خوشگوار افتاد
8 کسی که عشق نورزید و ذوق مینچشید در این زمانه عزیزان ز چشم یار افتاد
9 مگوی نکته توحید را به کس وحدت که راه هرکس از این نکته سوی دار افتاد