-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی که روز و شبان از پی نظر میگشت ز زخم تیزنظر دوش بیخبر میگشت
2 کسی که پا نکشیدی ز کعبه در همه عمر به طوف میکده میدیدمش به سر میگشت
3 بلی مسیر قمر عقربست و این عجبست که دوش عقرب زلف تو بر قمر میگشت
4 اگر تو موی میان را به جلوه ننمودی کس این خیال نکردی که مو کمر میگشت
5 نخوردی آب نی کلکم ار ز چشمه خضر نه میوه سخنش تازه بود و تر میگشت
6 چنان به بزم طرب دوش چنگ زد مطرب که گوش زهره ز مزمار و عود کر میگشت
7 چه بود لذت این سوختن که آشفته نهاد خرمن و اندر پی شرر میگشت
8 حساب حشر نداشتم چه میشدی با خلق اگر نه حیدر کرار دادگر میگشت